اولین شب یلدا (مهمونی خودمونی)
با روروک هی این ور و انور میرفتی و دلت می خواست همه چیز و بهم بریزی ما هم مجبور شدیم میز کلا خالی کنیم ، چشات خورده بود به خوردنیهای جور واجور رنگی منگی و دوست داشتی ناخنک بزنی ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:51